ايران
ايران من سلام. سلامي به گرماي خون ارزشمند شهيدانت. سلامي به زيبايي رخ مقدس فداكاري آنها. سلامي به توانمندي غيرتشان. ميدانم اين روزها گله داري، شكايت داري. ميدانم كه فرزندانت سخت تو را عذاب دادهاند.
من ديدم كه چگونه ميلرزيدي؛ اما نه طبيبي به بالينت آمد و نه كسي گوشي شنوا شد براي شنيدن دردِدلهايت. ديدم كه چگونه البرزت بغض كرده بود و كسي آغوشش را برايش نگشود تا بلكه ذرهاي آرام شود.
فرزندانت تنها يادگاري زيباي آن روزهايي كه ايران تنها ميزبان موشك بود و مين و در گوش همه تنها صدايي ميپيچيد كه اگر وحشتناكتر از صداي صور اسرافيل نباشد، بهتر از آن نيست، پرچمت را بهآتش كشيدند؛ اما تو اينها را به دل نگير؛ چون تو مادر هستي و بايد در تمامي سختيها در كنارشان باشي. تو مادر هستي و آنها اين را فراموش كردهاند. اين را هم ميدانم كه با آن آتش نهتنها يادگار روزهاي سخت را، بلكه تمامي تلاشهاي اسطورههايي كه بعضي در ميان اين هياهو يك گوشه نشسته و تنها بغض ميكنند و بعضي ديگر نيز تنهايمان گذاشتهاند را هم بهآتش كشيدند و من در جستوجوي يك واژه براي توجيه اين عمل هستم و دريغ از پيداكردن يك واژه؛ اما يقين دارم كه هنوز كساني هستند همانند من كه تا خون در رگهايشان هست، تلاش ميكنند تا مبادا به تو آسيبي برسد. نياز باشد با اسلحه و نياز هم باشد با قلم برايت تا آخرينِ آخرين لحظات جان خواهيم داد.